بدون عنوان

از بودن و نوشتن

بدون عنوان

از بودن و نوشتن

س های فراموش نشدنی

این طور نوشتن را دوست ندارم. اما وقتی دست من نیست، چه می‌توانم بکنم؟


هنوز هم دلتنگ خواندن دو خواهر هستم. دو خواهری که نام شان با س شروع میشد و یکی زیباتر از دیگری دردهای ملت را بازگو می کرد. هنوز هم دلم تنگ می شود برای آن همه زندگی کردن. در میان انبوه آدم ها تلاش کردن و به اشتراک گذاشتن دردها و تجربه ها. نمی دانم این جمله از کجا به سر زبانم افتاده که زن ها دین ندارند ولی معتقدم این دو می پوانستند قدیسه های بزرگی در اجتماعی نویسی شوند. افسوس که زود خسته شدند و جمع کردند و رفتند. اولین باری را که اتفاقی با یکی از آن ها آشنا شدم و تمامی نوشته های سه سالش را در یک شب تمام کردم را به یاد دارم. گویی شاهکاری ادبی را به پایان رسانده بودم. از آن شب به بعد هر روز می رفتم سر میزدم و منتظر خواندن ادامه ی آن بودم. اما افسوس که درد جامعه کار خود را کرده بود و دیگر خبری از او نشد. آن اواخر یکی دو خطی نوشت ولی بعد همان هم قطع شد. بعد از آن ها هیچ شاهکاری مثل آن ها پیدا نکردم. البته خود را با چند لطلب نویس دیگر سرگرم کردم ولی هیچکدام س من نمیشد. گویی وبگاه یعنی زندگی. وبگاه کی زیباتر است؟ کسی که زندگی زیباتری دارد. من دو س خود را فراموش نمی کنم. انگار خاطرات آن ها مال من هم هست. اصلا س برای من یعنی آن دو. شک ندارم که روزی آن ها را دوباره پیدا خواهم کرد. نام شان را هرچه می خواهند گذاشته باشند. من با اولین نوشته آن ها را خواهم شناخت.


+حالا که از اون دوران، یه مدتی گذشته، می‌بینم آدم قدیس هم که باشه نیازهایی داره و مشکلاتی، که بدترین مشکلات دیگران را در نظر انسان بی‌اهمیت جلوه میده. حتی مرگ یک عزیز. چه رسد به مشکلات اجتماعی. آنها دیگر فعال نیستند ولی کم نیست شمار ادامه‌دهندگان راه‌شان.