بدون عنوان

از بودن و نوشتن

بدون عنوان

از بودن و نوشتن

خرچنگ با قورباغه ای که ناخوانا بود

روزی که خرس رام شده از خواب خود بیدار می شود تا باری دیگر وحشی گری اش را از سر بگیرد بی گمان از خورشید بالا بلند و بوی بهار است که نیرو میگیرد. درست مثل این بنده که واداشته شده به این کار. چیزی برای گفتن نیست ولی بی نهایت است تعداد چیزهای دیدنی و شنیدنی  و خواندنی. و چه کسی مرد این میدان است که بتواند سالم از پس این همه موجود برآید. کدام قهرمان این مسابقه است که بتواند از پس دسته بندی این ها یکجا برآید؟ کیست بالا رونده بر سکوی شماره ی یک در خوردن و هضم کردن این همه لذیذهای دوست داشتنی.

وقتی که سکوت می کنی می شود خیلی چیزها را از آن برداشت کرد. از اینکه ناراحتی. از این که تنهایی یا از اینکه ناراحتی چون غذا نخورده ای چون دستپخت کسی است که حالت ازش به هم میخورد. وقتی که یکهو یک جا می روی و نه خوابت می گیرد نه چیزی داری که سرت را باهاش گرم کنی معلوم است که باید اخم کنی و پتو را تا زیر چشمانت بکشی بالا و مثل موشی از سوراخ به سقف خیره شوی. هر کسی هم باشد این را می فهمد. کجایش را به تو می گویم. چشم ها. این چشم ها هستند که با هم حرف میزنند و همان یک ذره آسودگی ناشی از سکوت ات را هم از تو دریغ میکنند. حالا باید بنشینی و به این فکر کنی که بعد از فرار به درون حالا باید از آن به کجا پناه جست؟ میتوانی هم از ابتدا شروع کنی. همیشه میتوانی از ابتدا شروع کنی. اما می ترسم که مثل این ها بشوی که میخواهند یک روز شنبه همه چیز را از ابتدا شروع کنند. می توانی بگردی دنبال سر نخ. دنبال اینکه چطور اینجور شد؟ اولش کدام قدم را کج برداشتی؟ بعد خوابت می برد. تو آنقدر ضعیفی که تحمل چنین چیزهایی را نداری. راحت بخواب که صبح باید بروی.

من هم هیچوقت نفمیدم که چرا هیچ چیز را یا نمی فهمم تا پایان زندگی یا اگر بفهمم هنوز اشاره نکرده آن را کامل در می یابم. نامت چه بود؟ اسمنه؟ اسم قشنگی است. ادب حکم میکند که تمام اسم ها قشنگ هستند حتی اگر از آن بدت بیاید. حتی اگر آنقدر سخت باشد که هیچوقت یادت نماند. همیشه مثل این پیرمردها که اسم بچه هایشان را از بس زیاد هستند اشتباه میگیرند اسمش را اشتباه بگویی. حتی اگر هر بار به تو یادآوری کنند و تو مجبور شوی معذرت خواهی کنی. خلاصه نه اسم جالبی داشتی نه داستانی. می بینی اسمت را هم دوباره اشتباه گفتم. مهم نیست. مهم این است که تو از آن نفهم ها هستی. نمی فهممت. فهمت نمی کنم.

اینها را بگذاریم و برویم به بیرون نگاه کنیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد